اسم اعظماسم اعظم، اسمالاسم و حقیقتِ دارای مراتب گوناگون، و اعطا شده به اولیای الهی و استجابت کننده دعای فانی در آن را گویند. فهرست مندرجات۲ - معنای اصطلاحی اسم ۳ - معنای اعظم و اسم اعظم ۴ - اسماء حسنی بودن اسم اعظم ۵ - فرق صفت و اسم ۶ - حسنا بودن تمام اسماء خدا ۷ - بحث اسم اعظم در ادیان دیگر ۸ - آیات و روایات مشتمل بر اسم اعظم ۹ - روایات درباه اسم اعظم ۱۰ - خصوصیات اسم اعظم در روایات ۱۰.۱ - دارای حروف معدود بودن ۱۰.۲ - در غیب بودن یک اسم اعظم ۱۱ - مباحث مربوط به اسم اعظم ۱۲ - اقوال درباره چیستی اسم اعظم ۱۲.۱ - اسم معلوم ولی بدون تعیین ۱۲.۲ - اسم اعظم بودن برخی اذکار ۱۲.۳ - اسم اعظم بودن هو ۱۲.۴ - اسم اعظم بودن الله ۱۲.۵ - اسم اعظم بودن الحی القیوم ۱۲.۵.۱ - منظور از الحیّ و القیّوم ۱۲.۵.۲ - خواص الحیّ و القیّوم ۱۲.۶ - اسم اعظم بودن ذوالجلال ۱۲.۷ - اسم اعظم بودن حروف مقطعه ۱۲.۸ - اسم اعظم بودن اللهم انی ۱۲.۹ - اسم معین بدون معلوم بودن ۱۲.۱۰ - نظر نهایی فخر رازی ۱۲.۱۱ - اسم اعظم بودن بسم الله ۱۲.۱۲ - نظریات دیگر ۱۳ - تحلیل اقوال درباره اسم اعظم ۱۳.۱ - نظر امام خمینی ۱۳.۲ - نظر علامه طباطبایی ۱۳.۲.۱ - لفظ مرکب از حروف ناشناخته ۱۳.۲.۲ - لفظ دارای دلالت بر اسم ۱۳.۲.۳ - دارای حقیقت ۱۳.۲.۴ - قول مختار علامه ۱۳.۳ - اسم اعظم در نزد عرفا ۱۳.۳.۱ - اعتبارات ذات حق ۱۳.۳.۲ - فرق اسماء با اسم اعظم ۱۳.۳.۳ - لفظ نبودن اسم اعظم ۱۳.۴ - نظر جوادی آملی ۱۴ - مراتب اسم اعظم ۱۴.۱ - جهت غیب و ظهور ۱۴.۲ - مقام حقیقت انسانیه ۱۴.۳ - مقام حقیقت محمدیه ۱۴.۴ - مقام وجود عنصری پیامبر اکرم ۱۵ - حاملان اسم اعظم ۱۵.۱ - اهل بیت پیامبر ۱۵.۲ - حضرت آدم ۱۵.۳ - آصف بن برخیا ۱۵.۴ - حضرت عیسی ۱۵.۵ - بلعم بن باعورا ۱۶ - آثار اسم اعظم ۱۷ - کیفیت تاثیر اسم اعظم ۱۸ - حقیقت دعا به اسم اعظم ۱۹ - معنای تعلیم اسم اعظم ۲۰ - نتیجه ۲۱ - فهرست منابع ۲۲ - پانویس ۲۳ - منبع ۱ - معنای لغوی اسماسم در لغت از ریشه «سـمـو» به معنای بلندی یا از ریشه «وـسـم» به معنای علامت است. [۱]
المصباح، ص۲۹۰، «سَمـا».
۲ - معنای اصطلاحی اسمدر اصطلاح عرفان، ذات الهی همراه با صفتی معیّن و به اعتبار یکی از تجلّیاتش در مقام واحدیّت، اسم نامیده میشود و اسمهای لفظی، اسمِ اسم است. [۲]
شرح فصوص الحکم، ص۴۴ـ۴۳.
از اسمای الهی که در مقام واحدیّت ظهور مییابند به «مراتب الهیّه» تعبیرمیشود، زیرا میان اسما، نوعی ترتّب وجوددارد و برخی از آنها بر بعضی دیگر متفرّعاند. [۳]
رسائل توحیدی، ص۴۶.
برخی نیز بر مقام احدیّت اطلاق اسم کرده و آن را نخستین اسم ذات دانستهاند، زیرا ذات اقدس خداوند دارای صرافت و اطلاق و از هر نوع تعیّن مفهومی یا مصداقی ـحتّی خود اطلاقـ منزّه است و چون این، خود گونهای تعیّن است که همه تعیّنها را محو میکند و بساط همه کثرتها را درمینوردد، نخستین اسم و نخستین تعیّن خواهدبود. [۴]
رسائل توحیدی، ص۴۵.
۳ - معنای اعظم و اسم اعظماعظم صیغه تفضیل بر وزن أفْعَل، و مقصود از اسم اعظم، بزرگترین اسم خداست [۵]
کلمه علیا، ص۳۰.
[۶]
اسماءاللّه و صفاته، ص۸۴.
؛ ولی برخی اعظم را به معنای عظیم دانسته و گفتهاند: همه اسمای الهی عظیم بوده و هیچ اسمی از اسم دیگر بزرگتر نیست. [۷]
مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۸، «عظم».
[۸]
التفسیرالکبیر، ج۱، ص۱۱۵.
[۹]
الکاشف، ج۱، ص۲۵؛ ج۳، ص۴۲۶.
۴ - اسماء حسنی بودن اسم اعظماسم اعظم از اسمای حسنای الهی است. خداوند متعال ذاتی است که دارای اسمای حسنا و صفات علیا میباشد. ۵ - فرق صفت و اسمبه لفظی که بر صفتِ تنها، بدون ملاحظه ذات دلالت کند « صفت » گویند، چون علم ، قدرت ، اراده و مانند آن، و هر لفظی که دلالت کند بر ذات، به اعتبار صفت، « اسم » خوانده میشود، چون عالم ، قادر ، مرید و امثال آن. پس الفاظ علم و قدرت و اراده و مشیت و حیات و مانند آنها صفاتاللّه باشند، و الفاظ عالم و قادر و مرید و شائی و حیّ و امثال آنها اسماء اللّه. [۱۰]
گوهر مراد، فیاض لاهیجی، ج۱، ص۲۳۹ ۲۴۰، عبدالرزاق، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۶ - حسنا بودن تمام اسماء خداهمه اسمای خداوند متعال حسنا میباشند، و خداوند اسم غیر احسن ندارد، زیرا هیچگونه محدودیتی در مورد خداوند نیست، پس هم ذات و هم خصوصیات ( صفات ) او نامتناهی است، و لکن در مورد غیر خداوند به علت محدودیتی که در وجود و کمالات وجودی آنها میباشد، اسم غیر أحسن معنا پیدا میکند. و اسم اعظم از اسمای حسنای پروردگار است. ۷ - بحث اسم اعظم در ادیان دیگربحث از اسم اعظم اختصاص به دین اسلام و معارف دینی ما ندارد، زیرا بنابر آنچه از روایات استفاده میشود خداوند متعال اسم اعظم را به بعضی از انبیا و اولیا اعطا فرموده بود و در بین امتهای پیشین نیز این موضوع مطرح بوده است، و در بحث از روایات این حقیقت آشکار خواهد شد. ۸ - آیات و روایات مشتمل بر اسم اعظمتعبیر اسم اعظم در قرآن بهکار نرفته؛ ولی برخی از آیات قرآن، مشتمل بر آن دانسته شده است؛ مانند: حروف مقطعه، «بسم اللهالرحمن الرحیم»؛ آیات ۶-۱ سوره حدید،۲۲-۲۴ سوره حشر،۲۵۵ سوره بقره،۲ سوره آل عمران،۴ سوره نساء،۸ سوره طه،۲۶ سوره نمل،۶۴ سوره تغابن،۶۲ سوره غافر. در تفاسیر، ذیل آیات دیگری نیز از اسم اعظم بحث شده است؛ مانند: ۳۱ سوره بقره۱۷۵ و ۱۸۰ سوره اعراف،۴۰ سوره نمل،۱۱۰ سوره اسراء،۲۶ سوره آل عمران. در جوامع روایی، بابی با عنوان «اسم اللّه الأعظم» منعقد و روایات متعددی را در آن نقل کردهاند. در برخی از دعاها نیز به آن تصریح یا اشاره شده است؛ مانند دعای سمات: «اللّهم إنّی أسئلک باسمک العظیم الأعظم...»، دعای شب مبعث: «و باسمک الأعظم الأعظم الأجلّ الأکرم...»، و دعای سحر: «اللّهم إنّی أسألک من اسمائک بأکبرها...» تعبیر اسم اعظم گویا در کتابهای تورات و انجیل بهکار نرفتهاست. ۹ - روایات درباه اسم اعظمدر مورد اسم اعظم روایات متعددی از معصومان (علیهمالسلام) وارد شده است که نمونههایی در ذیل نقل میشود: ۱. علی بن محمد نوفلی از ابوالحسن امام هادی (علیهالسلام) نقل میکند که حضرت فرمود: «اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف میباشد، نزد آصف یک حرف بوده و به آن تکلم نمود، پس زمین مابین او و شهر سبأ شکافته شد، در نتیجه تخت بلقیس را در اختیار گرفته آن را خدمت سلیمان منتقل کرد، سپس در کمتر از چشم به هم زدن زمین گسترده شد (به حال خود برگشت)، و در نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم موجود است، و یک حرف نزد خداوند، متفرد به آن، در علم غیب میباشد». [۲۶]
الاصول من الکافی، ج۱، ص۲۲، ح۳، کلینی، دار الکتب الاسلامیة، تهران.
۲. از ابوعبداللّه امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که حضرت فرمود: «با عیسی بن مریم دو حرف بود که با آن دو، کارهایی انجام میداد، و با موسی (علیهالسلام) چهار حرف بود، و با ابراهیم شش حرف بود، و با آدم بیست و پنج حرف بود، و با نوح هشت حرف بود، و خداوند همه آنها را برای رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جمع کرد، همانا اسم خداوند هفتاد و سه حرف میباشد، و یک حرف را از او پوشاند». [۲۷]
ح۴، بصائر الدرجات، صفار القمی، ابوجعفر محمد بن الحسن، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، قم المقدسة.
۳. از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که: «همانا اسم اعظم خداوند بر هفتاد و سه حرف استوار است، در نزد آصف از آن حروف یک حرف بود، پس به آن تکلم کرد، در نتیجه زمین بین او و تخت بلقیس را فرو برد، سپس تخت را در دست گرفت و زمین سریع تر از یک چشم به هم زدن به حال قبلی برگشت، و در نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم موجود است و یک حرف در نزد خداوند تعالی است، آن را مخصوص خود نموده، در علم غیب مکتوب ( مکنون ) می باشد». [۲۸]
ح۷، بصائر الدرجات، صفار القمی، ابوجعفر محمد بن الحسن، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، قم المقدسة.
۱۰ - خصوصیات اسم اعظم در روایاتآنچه از این روایات و روایات دیگر استفاده میشود آن است که: ۱۰.۱ - دارای حروف معدود بودناسم اعظم دارای حروف معدودی میباشد و آن حروف نزد پیامبران در عددهایی تقسیم شده است و بالاترین عدد (هفتاد و دو حرف) نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اهلبیت معصوم (علیهمالسلام) میباشد. ۱۰.۲ - در غیب بودن یک اسم اعظمتمام آن حروف برای پیامبران معلوم نگردیده است، بلکه یک حرف از آنها در علم غیب الهی و پنهان از دیگران بوده و خداوند متفرد به آن میباشد. ۱۱ - مباحث مربوط به اسم اعظمدرباره اسم اعظم جهات زیر قابل بحث است: آیا اسم اعظم لفظ یا معنای ذهنی است و یا حقیقتی ورای لفظ و معنا میباشد؟ آیا اسم اعظم، اسم معیّنی میباشد و یا غیر معین؟ بنابر معین بودن، آیا برای مخلوق معلوم است و یا معلوم نمیباشد؟ ۱۲ - اقوال درباره چیستی اسم اعظمدر مورد چیستی اسم اعظم دیدگاه های مختلفی ارائه شده است: ۱۲.۱ - اسم معلوم ولی بدون تعییناسم معلوم است، ولی معین نیست. «شخصی از امام جعفر صادق [۲۹]
اسم مستأثر، محمد گیلانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،.
(علیهالسلام) به او فرمود: برخیز و داخل این حوض رفته و غسل کن تا اسم اعظم را به تو بیاموزم، پس وقتی وارد حوض گردید و غسل به جا آورد در حالی که زمستان بود و آب در نهایت سردی بود، چون خواست از آب بیرون آید امام به اصحاب اشاره کرد که مانع خروج وی از آب بشوند، و او هرگاه اراده میکرد که از جانبی خارج شود اصحاب او را منع میکردند و به آب سرد پرتابش میکردند، پس آن مرد بسیار به آنها تضرع کرد و آنها نپذیرفتند و مطمئن شد که میخواهند او را کشته و هلاک کنند، پس به سوی خداوند تعالی تضرع نمود که او را از دست آنها نجات دهد، و آنها چون دعای او را شنیدند، از آب خارجش نموده و لباس به او پوشاندند، و مهلتش دادند تا به حال قوت برگشت.آن گاه به امام جعفر صادق (علیهالسلام) عرض کرد: حالا اسم اعظم را به من بیاموز. امام به او فرمود: اسم اعظم را آموختی و خداوند را بدان خواندی که اجابتت فرمود. عرض کرد: چطور؟ فرمود: هر اسمی از اسمای خدای تعالی در نهایت عظمت است، الاّ این که انسان وقتی اسم اعظم خدا را ذکر میکند و قلب او به غیر خدا تعلق دارد از آن بهرهای نمیبرد و هنگامی که خدا را یاد میکند و طمعش از غیر خدا منقطع است همان نام اسم اعظم میشود، و تو چون مطمئن شدی که ما تو را خواهیم کشت، در قلب تو جز اعتماد بر فضل خداوند متعال چیزی نماند، پس در این حال هر اسمی را که ذکر کردی همان اسم ، اسم اعظم است». [۳۰]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۸۸، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
[۳۱]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۸۹، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
[۳۳]
شرح اسماءاللّه الحسنی، ص۹۲.
[۳۴]
شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۹۴.
صاحبان این قول ، پنهان بودن اسم اعظم را بدان جهت دانستهاند که مردم بر ذکر همه اسمای الهی مواظبت کنند، به این امید که اسم اعظم نیز بر زبانشان جاری شود. [۳۵]
شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۱۰۲.
۱۲.۲ - اسم اعظم بودن برخی اذکارکفعمی، اذکار و دعاهایی را مشتمل بر اسم اعظم دانسته؛ مانند دعای جوشن کبیر، دعای مشلول، دعای مجیر، دعای صحیفه، «یاهو یا هو یا من لا یعلم ما هو إلاّ هو»، «یا نور یاقدّوس یا حیّ یا قیّوم یا حیًا لا یموت یا حیّاً حین لا حیّ یا حیّ لا إله إلاّ أنت أسئلک بلا إله إلاّأنت» و «لا إله إلاّ أنت سبحانک إنّی کنتمنالظّالمین». [۳۶]
المصباح، ص۳۱۲.
در روایات متعددی نیز آیات و اذکاری، بر اسم اعظم مشتمل دانسته شده است؛ مانند آیاتی از بقره، آل عمران و طه [۳۷]
کشف الاسرار، ج۱، ص۶۹۱.
[۳۸]
تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۲۳۷.
، «بسم الله الرحمن الرحیم»، «الله لا إلـه إلاّ هوالحیّ القیّوم»، «و إلـهکم إلـهٌ وحدٌ...» [۴۴]
کشفالاسرار، ج۱، ص۴۳۴.
[۴۵]
تفسیر صدرالمتألهین، ج۴، ص۳۸.
، «اللّه لا إلـه إلاّ هو لیجمعنّکم إلی یوم القیمة»، «اللّه لاإلـه إلاّ هو له الأسماء الحسنی»، «اللّه لا إلـه إلاّ هو ربّ العرش العظیم»، «اللّه لا إلـه إلاّ هو و علیاللّه فلیتوکّل المؤمنون»، «ذلکم اللّه ربّکم خلق کلّ شیء...»، ۶آیه ابتدای سوره حدیدو سه آیه آخر سوره حشر [۵۴]
مجمع البیان، ج۹، ص۳۹۹.
[۵۵]
تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۳۲.
،«یاهو یا من لا هو إلاّ هو» [۵۷]
التوحید، ص۸۹.
[۵۸]
مجمعالبیان، ج۱۰، ص۸۶۰.
، «...اللّه اللّه اللّه اللّه الذی لا إله إلاّ هو...»، «یا إلهنا و إله کلّ شیء إلهاً واحداً لا إله إلاّ أنت» [۶۳]
مجمعالبیان، ج۷، ص۳۴۹.
، «لا إله إلاّ هو».پس از نماز صبح گفتن ۱۰۰ مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلیّ العظیم» و.... در دعاها و روایات مربوط به اسم اعظم، بر اذکار «الحیّ»، «القیّوم»، «هو» و «بسم اللّه الرحمن الرحیم» تأکید شده است. ۱۲.۳ - اسم اعظم بودن هواسم معینی است که برای خلق معلوم میباشد، و آن « هو » است، زیرا «هو» کنایه از فردی است که بهگونه غیبت و فردانیت موجود است، و وجود و غیبت از همه ممکنات از صفاتی هستند که بر حق سبحان واجب میباشند و دلالت بر نهایت عزت و علوّ و کبریا میکنند، اما وجود برای خداوند به ذاتش و از ذاتش میباشد، و برای غیر خداوند از ناحیه غیرش است، و اما فردانیت پس فرد مطلق از هر ناحیه، غیر از او نمیباشد، و اما غیبت از همه ممکنات به دلیل اینکه محال است که خداوند حالّ در غیر خود یا محلّ برای غیر یا متصل به غیر یا منفصل از غیر خود باشد، پس هیچ مناسبتی بین او و چیزی از ممکنات نیست، بنابراین ثابت شد که صفاتی که کلام ما (هو) بر آنها دلالت میکند به غیر خداوند سبحان سزاوار نیست، پس این کلمه اخص اسمای خداوند سبحان میباشد». [۶۴]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۹۰، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
[۶۵]
شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۹۴.
«هو» اسم خدای متعالی است؛ نه ضمیر، به همین جهت «یا هو» درست است. [۶۶]
شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۹۴.
نزد عارفان «هو» به مقام «هویّت مطلقه» من حیث هی هی اشاره دارد، بیآنکه متعیّن به تعیّن صفاتی یا متجلّی به تجلّیّات اسمایی باشد و این اشاره، از غیر صاحب قلب تقیّ نقیّ احدیّ احمدی محمدی(صلی الله علیه وآله)ممکن نیست. [۶۷]
چهل حدیث، ص۶۵۲.
به عبارت دیگر، «هو» به مقامی اشاره دارد که اشاره و آمال عارفان از آن منقطع و از اسم و رسم مبرّا و از تجلّی و ظهور منزّه است. [۶۸]
چهل حدیث، ص۶۵۳.
۱۲.۴ - اسم اعظم بودن اللهاسم معینی است که برای خلق معلوم میباشد و آن « اللّه » است. فخر رازی برای صاحبان این دیدگاه دوازده حجت نقل میکند. [۶۹]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۹۱ـ ۹۶، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
[۷۰]
جامعالبیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۷۲.
[۷۱]
التفسیرالکبیر، ج۱، ص۱۱۵.
روایتی که در تفسیر شریف صافی نقل شده، نیز میتواند مستند این نظریه باشد، و آن اینکه: از امیرمؤمنان (علیهالسلام) نقل شده: «اللّه، اعظم اسمای خداوند عزوجل میباشد، سزاوار نیست که غیر خدا به آن نامگذاری شود». ۱۲.۵ - اسم اعظم بودن الحی القیوماسم معینی است که برای خلق معلوم میباشد، و آن «الحیّ القیوم» است. ابو بن کعب از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درخواست کرد که اسم اعظم را به او بیاموزد، پس حضرت فرمود: آن در کلام خداوند (اللّه لا إله إلاّ هو الحیّ القیّوم) یا در کلام خداوند (الم. اللّه لا إله إلاّ هو الحیّ القیوم) [۷۶]
شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۹۹.
[۷۷]
مجمعالبیان، ج۲، ص۶۹۶.
[۷۸]
تفسیر صدرالمتألهین، ج۱، ص۳۷.
میباشد.طرفداران این قول گفتهاند: اسم اعظم در «اللّه لا إله إلاّ هو» نیست، زیرا این کلمه در آیههای زیادی موجود میباشد، پس زمانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، اسم اعظم را در این دو محصور نمود، علم پیدا میکنیم که آن عبارت از « الحی القیوم » است. [۷۹]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۹۶، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
۱۲.۵.۱ - منظور از الحیّ و القیّوم«الحیّ»؛ یعنی درّاک فعّال [۸۰]
المصباح، ص۳۲۷.
[۸۱]
مجموعه مصنفات، ج۱، ص۴۵۷.
، بنابراین، دو صفت علم و قدرت، در صفت حیات نهفته است و همه کمالات دیگر نیز به این دو صفت بازمیگردد، پس نام شریف «الحیّ» همه کمالات الهی را دربردارد، به همین جهت، عارفان آن را امام ائمّه سبعه (حیّ،عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلّم) گفتهاند [۸۲]
هزار و یک نکته، ص۲۴۴.
؛ یعنی ۶ اسم دیگر بر «الحیّ» متوقّف هستند.ب. «القیّوم»؛ یعنی آنچه قائم به ذات خود و برپادارنده غیر خود است [۸۳]
الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۱۸.
، بهگونهای که غنیّ بالذّات باشد و در ذات و کمالات خود نیازمند غیر نباشد؛ امّا هرچه غیر اوست، به او نیاز داشته باشد و به بیان دیگر، همه کمالاتِ موجوداتِ دیگر از او باشد.الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۱۴۰.۱۲.۵.۲ - خواص الحیّ و القیّومدر خواصّ دو اسم «الحیّ» و «القیّوم» از روایاتی استفاده میشود که ۱۹ مرتبه گفتن «الحیّ» بر مریض، به ویژه بیمار مبتلا به چشم درد، مفید است و فراوان گفتن «القیّوم» سبب تصفیه و پاکی دل میشود و هرکس «الحیّ القیّوم» را بسیار بگوید، به ویژه در آخر شب، آثار مادّی و معنوی فراوانی خواهد داشت. [۸۴]
المصباح، ص۳۶۶.
برخی گفتهاند: به تجربه ثابت شده که فراوان گفتن «یاحیّ یا قیّوم یا من لا إله إلاّ أنت» باعث حیات عقل میشود. [۸۵]
منازلالسائرین، ص۷۳.
عده بسیاری از مفسّران، دواسم«الحیّ» و «القیّوم» را اسم اعظم یا قریب به آن دانسته و به شرح و تفسیر آن دو پرداختهاند. [۸۶]
مجمعالبیان، ج۲، ص۶۹۶.
[۸۷]
التفسیرالکبیر، ج۱، ص۱۱۵.
۱۲.۶ - اسم اعظم بودن ذوالجلالاسم معینی است که برای خلق معلوم میباشد و آن « ذو الجلال والإکرام » است. دو وجه برای این نظریه نقل شده که یکی از آن دو این است که: این کلمه بر تمام صفات معتبر در الهیت دلالت میکند. اما جلال اشاره به صفات سلبی و اکرام اشاره به اضافات میباشد، و معلوم است که صفات شناخته شده برای خلق در این دو قسم محصور میباشند. [۸۹]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۹۶، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
[۹۰]
شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۱۰۰.
[۹۱]
مجمعالبیان، ج۷، ص۳۴۹.
[۹۲]
تفسیرصدرالمتألهین، ج۴، ص۳۷.
۱۲.۷ - اسم اعظم بودن حروف مقطعهاسم معینی است که برای خلق معلوم میباشد و آن، حروف مقطعه در اوایل سورههاست. دلیل این دیدگاه آن است که از علی (علیهالسلام) روایت شده که موقعی که امر بر ایشان دشوار میشد دست به دعا برده و عرض میکرد: یا «کهیعص»، یا «حم عسق». [۹۵]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۹۷، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
[۹۶]
شرح اسماء اللّه الحسنی، ص۱۰۰.
[۹۷]
جامع البیان، مج، ج۱، ص۱۳۰.
سعیدبنجبیر آن را اسمی دانسته که از ترکیب حروف مقطعه بهدستمیآید و گفته است: اگر مردم میتوانستند حروف مقطعه را به درستی ترکیب کنند، اسماعظم را به دست میآوردند. [۹۸]
مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۲.
۱۲.۸ - اسم اعظم بودن اللهم انیاسم معینی است که برای خلق معلوم میباشد، و آن «اللّهمّ إنّی أسئلک اللّه اللّه اللّه الذی لا إله إلاّ هو ربّ العرش العظیم» است. در روایتی از امام زینالعابدین (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: از خداوند درخواست کردم که به من اسم اعظمی را که اگر با آن خوانده شود اجابت میکند، بیاموزد، پس در خواب به من گفته شد: بگو: «اللّهم انّی». [۹۹]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۹۷، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
۱۲.۹ - اسم معین بدون معلوم بودناسم معینی است که برای خلق معلوم نمیباشد. دلیل این نظریه وجود روایتهای زیاد ادعا شده است، و در وجه مکتوم بودن اسم اعظم گفتهاند این امر سبب مواظبت خلق بر ذکر همه اسما به امید جریان آن اسم بر زبان ، میشود و به همین سبب خداوند نماز وسطی را از بین نمازها و شب قدر را در شبهایی پنهان نگه داشته است. [۱۰۰]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۹۸-۹۹، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
۱۲.۱۰ - نظر نهایی فخر رازیاین اقوال هشتگانه را فخر رازی بیان کرده است، و خود او اعتقاد به غیر معلوم بودن را نمیپسندد، و خلاصه کلامش در مقابل استدلال این است که: چون ذات خداوند متعال با معرفت حقیقی ذاتی قابل شناخت میباشد، پس زمانی که خداوند قلب بعضی از بندگانش را به این معرفت نورانی فرمود، بعید نیست که او را بر اسم این حقیقت مخصوص نیز آگاه کند. [۱۰۱]
لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، ج۱، ص۱۰۰، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة.
۱۲.۱۱ - اسم اعظم بودن بسم اللهاسم اعظم « بسم اللّه الرحمن الرحیم » میباشد. دلیل این نظریه روایتی است از امام رضا (علیهالسلام) که فرمود: «بسم اللّه الرحمن الرحیم به اسم اعظم بودن، از سیاهی چشم نسبت به سفیدی آن، نزدیکتر است». [۱۰۲]
مجمع البیان، طبرسی، ج۱، ص۸۹، ابوعلی الفضل بن الحسن، دار المعرفة للطباعة والنشر، ۱۴۰۸هـق.
زیرا آنگونه که عارفان گفتهاند، برای ظهور و بروز اسما باید برای هویّت غیبیّه و ذات مقدّس، خلیفه الهیّه غیبیهای باشد که عبارت از فیض اقدس است و نخستین مستفیض از فیض اقدس و نخستین تعیّن آن، اسم اعظم «اللّه» است و مظاهر نخست آن اسم، مقام رحمانیّت و رحیمیّت ذاتی است. [۱۰۴]
مصباح الهدایه، ص۱۸ـ۱۶.
[۱۰۵]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۹۲ـ۶۹۱.
گفته شده: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» از انسان به شرط عبودیّت، همانند کلمه «کن» از خدای متعالی است [۱۰۶]
تحریر تمهید القواعد، ص۱۵۲.
؛ یعنی بسم اللّه... از چنین شخصی، همانند کن ایجادی، قدرت بر انجام هر چیزی را پدیدمیآورد.۱۲.۱۲ - نظریات دیگرنظریههای دیگری نیز در این مسئله وجود دارد. سیوطی بیست قول در رساله «الاسم الاعظم» در مورد اسم اعظم بیان میکند. [۱۰۷]
شرح اسماء اللّه الحسنی، قشیری، ج۱، ص۴۲ـ ۴۷، ابوالقاسم عبد الکریم، دارالحرم للتراث، سور الازبکیة القاهرة.
۱۳ - تحلیل اقوال درباره اسم اعظمدر همه نظراتی که گذشت، جهت دوم و سوم از جهات اختلاف پیش گفته در اسم اعظم در نظر گرفته شده و بیان صریحی درباره جهت اختلاف اول در این دیدگاهها یافت نمیشود. ۱۳.۱ - نظر امام خمینیامام خمینی برای اسم اعظم، تقسیمی بدیع ذکر کرده است. ایشان سه مرتبه مقام الوهیت، عالم خارج و مرتبه الفاظ را بیان میکند و معتقد است این اسم، در هر یک از این مراتب حقیقتی متناسب با آن مرتبه را دارد. ۱- اسم اعظم در مرتبه الوهیت: امام خمینی معتقد است اسم اعظم در مرتبه الوهیت همان اسم جامع الهی و نخستین تجلی حق در مرتبه واحدیت است که بهواسطه او، همه موجودات در عالم غیب و شهادت ظاهر گردیدهاند. به اعتقاد ایشان، باطن اسم اعظم و جهت غیبی آن، همان اسم مستاثر الهی و حرف هفتاد و سوم از اسم اعظم است که حقتعالی برای خود حفظ کرده است. [۱۱۱]
خمینی، روحالله، تعلیقات علی شرح الفصوص الحکم و مصباح الانس، ص۱۴-۱۵، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۱۰ قمری.
۲- اسم اعظم در مرتبه عینی و خارجی: به اعتقاد امام خمینی اسم اعظم به اعتبار حقیقت عینی، منطبق بر مشیت مطلقه الهی است که خود تعینی ندارد، اما واسطه ظهور تعینات خارجی بوده، در آنها جاری و ساری است. انسان کامل نیز که مظهر این حقیقت کلی است، با آن متحد است؛ بنابراین همه ذرات عالم از عالم عقل تا هیولای اولی، تفصیل حقیقت اسم اعظماند. [۱۱۵]
خمینی، روحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۲.
۳- اسم اعظم در مرتبه لفظ: امام خمینی اسم اعظم را در این مرتبه کلمات خاصی میداند که از حقیقت اسم حکایت میکند. ایشان با نقل کلمات عارفانی چون ابنعربی، جندی، به معیاری از سید علیخان شیرازی اشاره میکند که اسم اعظم با «الله» آغاز میشود و با «هو» پایان مییابد، حروفش نقطه ندارد و قرائت آن با نداشتن اعراب تغییر نمیکند. هرچند امام خمینی در نقل این معیار موضعی نگرفته است؛ اما معتقد است آنچه از الفاظ اسم اعظم در کلمات عارفان ذکر شده، براساس روایت نبوی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یا کشف و ریاضتهای عارفان است و علم این الفاظ در شریعت از عموم مردم پنهان نگاهداشته شده و تنها نزد اولیا و علمای راسخین است. [۱۱۷]
خمینی، روحالله، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۱۱-۱۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۱۳.۲ - نظر علامه طباطباییعلامه طباطبایی (قدسسره) جهت اول را در نظر گرفته و اقوال در اسم اعظم را در سه قول منحصر کرده است: ۱۳.۲.۱ - لفظ مرکب از حروف ناشناختهاسم اعظم لفظی مرکب از حروف ناشناخته است که ترکیب مخصوص آنها دارای تأثیرهای عجیبی است، و مواد خاص با ترکیب ویژه پدید آورنده آثار غیر عادی میباشند. علامه ، این دیدگاه را به عنوان قول شایع در میان عموم مردم معرفی میکند، و بنابر این نظریه اثر حاصل از ناحیه خود لفظ با وضع لغوی آن میباشد. ۱۳.۲.۲ - لفظ دارای دلالت بر اسمبرای اسم اعظم لفظی هست که به طبیعتش بر آن اسم دلالت میکند، نه با وضع لغوی، و به اختلاف حوایج و مطالب تألیفش اختلاف مییابد. بر این قول اصحاب عزائم و اهل افسون و جادو ، و علمای اسرار حروف اصرار میورزند. البته در سرّ این تصرف و تأثیر ، اختلافاتی وجود دارد، طایفهای آن سرّ را در مزاج حاصل از ترکیب حروف پنداشتهاند و حروف را بر حسب اقسام طبایع ، مانند عناصر چهارگانه ، به چهارگونه تقسیم کردهاند و هر طبیعتی به صنفی از حروف اختصاص یافته و بدین جهت، حرف را به قاعدهای که در اصطلاح « اکسیر » مینامند، به اقسام هوایی ، آتشی ، آبی و خاکی تقسیم کردهاند. [۱۲۰]
فی ملکوت اللّه، ص۳۷.
و طایفهای سرّ تصرفی را که در حروف خیال کردهاند به نسبتهای عددی مستند کرده و میگویند: حروف أبجد چه از لحاظ طبع و چه از لحاظ وضع بر اعدادی دلالت دارند، که معمولاً به آنها اختصاص یافتهاند و از این رو، به خاطر تناسب بین اعداد ، میان حروف نیز تناسب مستقلی وجود دارد، و احیاناً تصرف سرّ حرفی و سرّ عددی با هم درمیآمیزند. [۱۲۱]
اسم مستأثر، محمد گیلانی، ج۱، ص۱۹ـ ۲۰، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،.
۱۳.۲.۳ - دارای حقیقتاسم اعظم حقیقتی دارد و تأثیرش معلول آن میباشد، نه از ناحیه الفاظ یا معانی مفهوم از آنها. ۱۳.۲.۴ - قول مختار علامهعلامه طباطبایی بعد از بیان دو دیدگاه ، در مقام بیان دیدگاه سوم که مختار خود اوست، میفرماید: «بحث حقیقی از علت و معلول، و خواص علت و معلول همه این نظریهها را دفع میکند، زیرا تأثیر حقیقی دائر مدار وجود اشیا در قوت و ضعف ، و سنخیت بین مؤثر و متأثر میباشد، در حالی که اگر اسم لفظی را از جهت خصوص لفظ آن در نظر بگیریم، مجموعهای از اصوات شنیده شدهای میباشد که از کیفیات عرضی هستند، و اگر از جهت معنای تصور شده اعتبار شود، صورت ذهنی که از جهت خودش اثری در شیئی ندارد، میباشد، و اینکه صوتی که ما از راه حنجره ایجاد کردهایم، یا صورت خیالی که در ذهنمان تصور میکنیم به گونهای باشد که با وجودش غلبه بر وجود هر چیزی داشته باشد، و در آنچه ما اراده میکنیم تصرف کند، پس آسمان را به زمین، و زمین را به آسمان منقلب کرده، و دنیا را به آخرت و آخرت را به دنیا بگرداند و هکذا، در حالی که خود آن، معلولِ اراده ما میباشد، از امور محال است. و اسمای الهی و به ویژه اسم اعظم، گرچه مؤثر در عالم وجود ، و وسائط و اسباب برای نزول فیض از ذات متعالی در این عالم مشهود میباشند، لکن آنها به حقایقشان تأثیر میگذارند، نه با الفاظی که در لغت کذایی دلالت بر آنها میکنند، و نه با معانی که از الفاظ تصور شده در اذهان فهمیده میشوند. [۱۲۵]
دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهموم، شعرانی، ج۱، ص۲۹۸، ابوالحسن، مؤسسه انتشارات هجرت،، زمستان ۱۳۸۱.
[۱۲۶]
هزار و یک نکته، حسن زاده، ج۱، ص۲۳۹، حسن، مرکز نشر فرهنگی رجاء.
۱۳.۳ - اسم اعظم در نزد عرفااسم اعظم نزد عارفان، نخستین اسمی است که در مقام واحدیّت ظهور مییابد و آن جامع جمیع اسما و صفات است و اسمای دیگر به وسیله آن ظهور مییابد. [۱۲۷]
مصباح الهدایه، ص۱۷.
[۱۲۸]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۴۶.
۱۳.۳.۱ - اعتبارات ذات حقتوضیح آنکه ذات مقدّس حق، اعتبارات گوناگونی دارد: الف. اعتبار ذات من حیث هی. به حسب این اعتبار، ذات، مجهول مطلق شمرده میشود و هیچ اسم و رسمی برای آن نیست و دست آمال عارفان و آرزوی اصحاب قلوب و اولیا از آن کوتاه است [۱۲۹]
چهل حدیث، ص۶۲۴.
، چنانکه اندیشه هیچ حکیمی نیز به آن راه ندارد: «لایُدرکه بُعد اِلهمَم و لایناله غَوص الفِطَن». [۱۳۰]
نهجالبلاغه، خطبه ۱.
ب. اعتبار ذات به مقام تعیّن غیبی و عدم ظهور مطلق، که آن را مقام «احدیّت» گویند. ج. اعتبار ذات به حسب مقام واحدیّت و جمع اسما و صفات. [۱۳۱]
چهل حدیث، ص۶۲۴.
نخستین حقیقتی که در این مقام تعیّن مییابد، اسم اعظم یعنی «اللّه» است و از تجلّی آن جمیع اسمای دیگر ظاهر میشود [۱۳۲]
مصباحالهدایه، ص۱۹ـ۱۷، ۳۴.
[۱۳۳]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۴۶.
، به همین دلیل اسم اعظم، بالذّات بر اسمای دیگر تقدّم داشته و به عالم قدس نزدیکتر است [۱۳۴]
شرح فصوص الحکم، ص۱۱۷.
[۱۳۵]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۴۶.
[۱۳۶]
مصباح الهدایه، ص۱۹.
البتّه این امر بدان معنا نیست که دیگر اسمای الهی، جامع همه حقایق اسما نبوده و در ذات خود ناقصاند، بلکه همه اسمای الهی، جامع جمیع اسما، و مشتمل بر همه حقایق و کمالاتاند، زیرا همه اسما با ذات مقدّس و با یکدیگر متّحدند. ۱۳.۳.۲ - فرق اسماء با اسم اعظمفرق اسم اعظم با دیگر اسما این است که در اسمای دیگر، یکی از کمالات ظهور دارد و کمال دیگر باطن است؛ مثلا در اسمای جمال، جمال ظاهر و جلال باطن است و در اسمای جلال، جلال ظاهر و جمال باطن است؛ ولی اسم اعظم در حدّ اعتدال و استقامت است و هیچ یک از جمال و جلال در آن بر دیگری غلبه ندارد و هیچ یک از ظاهر و باطن بر دیگری حاکم نیست، پس اسم اعظم در عین بطون، ظاهر و در عین ظهور، باطن و درعین آخریّت، اوّل و در عین اوّلیت، آخر است. [۱۳۷]
مصباح الهدایه، ص۲۰ـ۱۹.
[۱۳۸]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۹۴ـ۶۹۳.
ناگفته نماند که عارفان، اسمای الهی را به اسمای ذات، صفات و افعال تقسیم کرده و اسم اعظم را از اسمای ذات دانستهاند. [۱۳۹]
شرح فصوص الحکم، ص۴۵.
۱۳.۳.۳ - لفظ نبودن اسم اعظمکسانی که اسم اعظم را از سنخ الفاظ نمیدانند، به روایاتی نیز استدلال کردهاند، چنانکه از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: خدای متعالی اسمی را آفرید که با حروف به صوت نمیآید و باالفاظ تکلّم نمیشود... و در روایات دیگری آمدهاست که اسم اعظم ۷۳ حرف دارد، برخی پیامبران تعدادی از حروف آن را و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)۷۲ حرف آن را میدانستند و یک حرف آن را خداوند در حجاب قرار داده یا آنکه برای خود برگزیده است. روشن است که مقصود از حروف در این روایات، حروف معمول نیست، زیرا اگر اسماعظم اسمی لفظی بود که با مجموع حروفش بر معنایی دلالت میکرد و دانستن برخی از آنحروف، هیچ سودی برای پیامبران(علیهم السلام)نداشتو در حجاب بودن حرفی از حروف الفبا، نامعقولبود. [۱۴۵]
رسائل توحیدی، ص۷۵.
۱۳.۴ - نظر جوادی آملیاستاد جوادی آملی در تحریر تمهید القواعد ، [۱۴۶]
تحریر تمهید القواعد، جوادی، ج۱، ص۱۵۲، عبداللّه، انتشارات الزهراء،، زمستان ۱۳۷۲.
نیز نظریه لفظ بودن اسم اعظم را رد کرده و معتقد است: اسم اعظم واقعیت عینی دارد.اما نسبت به معین بودن و نبودن اسم اعظم، بنابر آنچه در روایات در مورد محصور بودن حروف در عدد خاص هست، استفاده میشود که اسم معینی است. و نیز در دعاها مثل دعای سمات از خداوند در مقابل اسمای دیگر الهی، سؤال به اسم اعظم میشود، که ظهور در معین بودن آن دارد. و نسبت به معلوم بودن و نبودن آن بر خلق ، از روایات معلوم بودن استفاده میشود، به ویژه از تقسیم حروف به مستأثر و غیر مستأثر . بنابراین، دیدگاه پذیرفته این است که: اسم اعظم حقیقتی معین بوده و به مشیت خداوند متعال برای عدهای از پیامبران و بندگان شایسته و اولیای الهی معلوم میباشد، که با فنای آنها در حقیقت اسم اعظم و جاری کردن لفظ آن بر زبان ، دعایشان به درجه اجابت میرسد. و بعد از روشن شدن حقیقت خارجی بودن اسم اعظم، میتوان گفت حروفی که در روایات به عنوان اسم اعظم وارد شدهاند نیز حقایقی خارجی میباشند که حروف لفظی از آنها حکایت میکنند، و ممکن است اشاره به مراتب حقیقت اسم اعظم بنمایند که به تفاوت مراتب اولیای الهی و درجه نیاز آنها، به ایشان اعطا میشوند، واللّه العالم. ۱۴ - مراتب اسم اعظم۱۴.۱ - جهت غیب و ظهوراسم اعظم دارای دو جهت است: غیب و ظهور. از جهت غیب با فیض اقدس و ذات احدیّت و هویّت غیبیّه اتحاد داشته و عین آنهاست و فرق بین آنها فقط به حسب اعتبار است. اسم اعظم از این جهت، در هیچ مرآتی ظاهر نشده و هیچگونه تعیّنی ندارد [۱۴۷]
مصباح الهدایه، ص۱۵، ۲۲ـ۲۱.
[۱۴۸]
مصباح الهدایه، ص۱۵، ۳۳.
[۱۴۹]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۹۳.
و پنهان بودن اسم اعظم و برگزیدن آن در علم غیب نیز فقط به سبب بیتعیّن بودن آن است که باعث میشود کسی به آن دست نیابد، مگر در صورت فنا و در آن صورت، دیگر نشانی از مخلوق نیست و شاید مقصود از آنچه در برخی روایات آمده که خداوند یک حرف آن را برای خود برگزید، همین معنا باشد [۱۵۰]
رسائل توحیدی، ص۷۶ـ۷۵.
.ولی از جهت ظهور، اسم اعظم تجلّی فیض اقدس بوده و خود در همه مراتب اسمایی، تجلّی و ظهور دارد [۱۵۱]
مصباح الهدایه، ص۱۷.
[۱۵۲]
مصباح الهدایه، ص۳۳.
[۱۵۳]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۴۶.
، بنابراین، میتوان این دو جهت را دو مرتبه از اسم اعظم دانست.۱۴.۲ - مقام حقیقت انسانیهمرتبه سوم اسم اعظم، حقیقت انسانیّه و عین ثابت محمدی(صلی الله علیه وآله)است، زیرا عین ثابت محمدی(صلی الله علیه وآله)مظهر اسم اعظم و تعیّن آن است و ظاهر و مظهر یا متعیّن و تعیّن، در خارج یکی هستند، گرچه در عقل متفاوتاند [۱۵۴]
شرح فصوص الحکم، ص۱۱۸.
[۱۵۵]
شرح فصوص الحکم، ص۱۲۴-۱۲۳.
[۱۵۶]
شرح مقدمه قیصری، ص۶۴۷.
[۱۵۷]
مصباح الهدایه، ص۷۶.
، چنانکه امامان(علیهم السلام)نیز به حسب مقام ولایتشان، اسم اعظماند. [۱۵۸]
مصباح الهدایه، ص۷۸ـ۷۷.
[۱۵۹]
شرح دعای سحر، ص۸۶.
به همین اعتبار، شاید بتوان همه عالم را از مراتب اسم اعظم دانست، زیرا آنچه غیر خداست صورت و مظهر حقیقت انسانیّه است. [۱۶۰]
شرح فصوص الحکم، ص۱۲۴.
۱۴.۳ - مقام حقیقت محمدیهمرتبه چهارم اسم اعظم، مقام اطلاق حقیقت محمّدیه(صلی الله علیه وآله) یعنی مقام مشیّت (وجود منبسط) است. چنان که از روایت منقول از امام صادق(علیه السلام)برخی درباره این مقام، چنین استفاده کردهاند که خداوند اسمی آفرید که همه حدود از آن دور است، حتّی حدّ ماهیّت و درحالیکه مستور است، مستور نیست؛ یعنی خفای آن بر اثر شدّت ظهور آناست. [۱۶۲]
شرح دعای سحر، ص۸۷.
۱۴.۴ - مقام وجود عنصری پیامبر اکرممرتبه پنجم اسم اعظم، وجود عنصری پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)است که از عالم علم الهی به عالم مُلک نازل شده و آن مجمل حقیقت انسانیّه است و جمیع مراتب وجود خارجی در آن منطوی است؛ مانند انطوای عقل تفصیلی در عقل بسیط اجمالی. [۱۶۳]
شرح دعای سحر، ص۸۶.
پایینترین مرتبهاسم اعظم، اسم اعظم لفظی است. [۱۶۴]
شرح دعای سحر، ص۹۳.
۱۵ - حاملان اسم اعظماز آیات و روایات استفاده میشود که برخی از انسانها اسم اعظم را میدانستند؛ ولی مقدار بهرهمندی آنان از این اسم شریف یکسان نبود و هرکس مقدار بیشتری از اسم اعظم نزد او بود، به همان اندازه، قدرت بیشتری برای تصرّف در جهان در اختیار داشت. هر انسان کاملی چون مظهر اسم اعظم است، آن را میداند [۱۶۵]
تفسیر موضوعی، ج۶، ص۲۳۰ـ۲۲۸.
؛ ولی پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت ایشان(علیهم السلام)بیشترین بهرهمندی را از اسماعظم دارند و از ۷۳ حرف اسم اعظم، ۷۲حرف آن نزد آنان وجوددارد. [۱۶۶]
المصباح، ص۳۱۲.
در قرآن به برخی از کسانی که اسم اعظم را میدانستند، اشاره شده است: ۱۵.۱ - اهل بیت پیامبراهل بیت پیامبر(علیهم السلام): در آیه ۴۳ سوره رعداز کسی یاد شده که همه علم کتاب نزد اوست: «...و مَن عِندَهُ عِلمُ الکِتـب.» براساس روایات، مقصود این آیه امیر مؤمنان(علیه السلام) و پس از او بقیّه اهلبیت(علیهم السلام)هستند. کسی که علم کتاب نزد او باشد، اسم اعظم را نیز دارد، زیرا امام صادق(علیه السلام)در روایتی فرموده است: نزد سلیمان(علیه السلام)فقط یک حرف از اسم اعظم بود؛ ولی نزد علی(علیه السلام)تمام علم کتاب وجود داشت. نیز در آیه ۴۰ سوره نملآمده است که نزد آصفبنبرخیا(علیه السلام)بخشی ازعلم کتاب بود که آن بخش در احادیثی به یک حرف از اسم اعظم تفسیر شده است. در روایات دیگری، علم آصفبنبرخیا در مقایسه با علم امامان که دارای همه علم کتاب بودند، مانند قطرهای در برابر دریا دانسته شده است. از مقایسهای که در اینگونه روایات بین علم کتاب و حرفی از اسم اعظم شده، به دست میآید که علم کتاب شامل اسم اعظم نیزمیشود. ۱۵.۲ - حضرت آدمآدم(علیه السلام): [۱۷۸]
المصباح، ص۳۱۲.
خداوند همه اسمای الهی را به آدم(علیه السلام) آموخت و او مظهر اسم اعظم خدا بود [۱۷۹]
تفسیر موضوعی، ج۶، ص۲۳۳ـ۲۳۱.
: «وعَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها».۱۵.۳ - آصف بن برخیاآصفبنبرخیا(علیه السلام): به وی یک حرف از اسم اعظم داده شده بود که با آن یک حرف توانست کمتر از چشم برهم زدنی، تخت ملکه یمن را از یمن به شام، نزد سلیمان(علیه السلام)آورد: «قالَ الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتـبِ اَنا ءاتیکَ بِهِ قَبلَ اَن یَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفُکَ.» از ابن عبّاس نقل شده که آصفبنبرخیا تخت بلقیس را با ذکر «یا حیّ یا قیوم» احضار کرد. [۱۸۴]
مجمع البیان، ج۲، ص۶۹۶.
[۱۸۵]
مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۹.
۱۵.۴ - حضرت عیسیعیسی(علیه السلام): او میتوانست مردگان را زنده کند و کورمادرزاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد. براساس برخی روایات، عیسی(علیه السلام)به سبب برخورداری از اسم اعظم میتوانست این اعمال را انجام دهد. ۱۵.۵ - بلعم بن باعورابلعمبنباعورا: در قرآن، داستان شخصی بیان شده که خداوند آیات خویش را به او داد؛ ولی وی خود را از آنها تهی ساخت. طبق برخی روایات این شخص، بلعم بن باعورا مردی از بنی اسرائیل بود که اسم اعظم به او عطا شده بود و هرگاه با آن دعا میکرد دعایش مستجاب میشد؛ ولی بر اثر پیروی از فرعون و دشمنی با موسی(علیه السلام)اسم اعظم را ازدست داد. [۱۹۲]
مجمع البیان، ج۴، ص۷۶۸.
در روایات به افراد دیگری نیز اشاره شده که اسم اعظم را میدانستند؛ مانند: نوح، ابراهیم، موسی [۱۹۴]
المصباح، ص۳۱۲.
، یعقوب، خضر، یوشعبننون: و غالب قطّان یکی از اجداد رسول خدا(صلی الله علیه وآله).۱۶ - آثار اسم اعظمبر اساس روایات، عیسی علیهالسلام بر اثر بهرهمندی از اسم اعظم میتوانست مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و شخص مبتلا به بیماری پیسی را شفا دهد: «واُبرِئُ الاَکمَهَ والاَبرَصَ واُحیِ المَوتی بِاِذنِ اللّه»، چنانکه آصفبنبرخیا با اسم اعظم، تخت بلقیس را از یمن به شام آورد: «اَنا ءاتیکَ بِهِ قَبلَ اَن یَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفُکَ». در روایات، آثار گوناگونی برای اسم اعظم ذکر شده است؛ برای مثال، کسی که اسم اعظم را بداند دعایش مستجاب و هرچه از خدا بخواهد به او عطا میشود [۲۰۷]
کنزالعمال، ج۱، ص۴۵۳ـ۴۵۲.
و از علم غیب به اندازهای که خدا بخواهد آگاهی مییابد و دارای معجزه یا کرامت میشود [۲۰۹]
الکافی، ج۱، ص۲۳۰.
[۲۱۰]
میزان الحکمه، ج۲، ص۱۳۶۷.
و همه خیرات و برکات بر او فرود میآیدو....با دقّت در روایات و دعاهای مربوط به اسماعظم، روشن میشود که هرگونه اثری بر اسماعظم مترتّب میشود. اعمّ از پدیدآوردن، نابودکردن، ابدا، اعاده، روزی دادن، زندهکردن، میراندن، جمع کردن و متفرق ساختن و خلاصه هرگونه دگرگونی جزئی و کلّی. [۲۱۲]
رسائل توحیدی، ص۷۳.
۱۷ - کیفیت تاثیر اسم اعظمکسانی که اسم اعظم را از سنخ الفاظ میشمرند، در چگونگی تأثیر آن بر یک نظر نیستند، گرچه برخی از آنان اینگونه آثار را آثار خود لفظ بدون هیچ قید و شرطی میدانند. برخی دیگر معتقدند: اگر اسم اعظم از مقوله لفظ باشد باید گفت اثر، از آنِ لفظ است به ضمیمه حالات و شرایطی در گوینده، از نظر تقوا و پاکی و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع امید از غیر او و توکل کامل بر ذات پاک او. [۲۱۴]
پیام قرآن، ج۴، ص۵۸ـ۵۷.
امّا کسانی که اسم اعظم را از مقوله الفاظ نمیدانند میگویند: کسی که اسم اعظم را میداند مظهر این اسم شریف و خلیفه الهی است و خلیفه باید همه صفات مستخلف عنه را دارا باشد، بنابراین، چنین شخصی همه صفات الهی، مانند علم و قدرت را دارد، گرچه وجود این صفات در خدای متعالی بالذّات و به نحو وجوب، و در خلیفه الهی بالغیر و بهنحو امکان است. ۱۸ - حقیقت دعا به اسم اعظماجابت دعایی که خداوند وعده آن را در آیه (أُجیب دعوة الدّاع إذا دعان) داده است، بر دعا و طلب حقیقی و اینکه دعا و طلب از خداوند نه غیر او بوده باشد، توقف دارد، بنابراین کسی که از هر سببی منقطع شده و برای حاجتی به پروردگارش متصل بشود، همانا به اسم مناسب با حاجتش متصل گردیده است، پس اسم به حقیقتش تأثیر گذاشته و دعایش مستجاب میشود، و این حقیقت دعا به اسم میباشد، و به حسب حال اسمی که داعی به سوی آن منقطع شده، حال تأثیر از حیث عموم و خصوص تحقق مییابد، و اگر این اسم اعظم باشد هر چیزی برای حقیقت آن منقاد گردیده و دعای کسی که به این اسم خدا را خوانده به صورت اطلاق مستجاب میشود. بنابر این آنچه از روایات و ادعیه در این باب وارد شده، باید بر این حقیقت حمل شود، نه بر اسم لفظی یا مفهوم آن. دعوت خداوند به اسم اعظم یا اسم دیگر به آن است که داعی در آن اسم فانی شود، و سپس خاصیت اسم در او ظاهر و دعا مستجاب گردد. و اسم اعظم دارای خاصیت همه اسما است که امامان (علیهمالسلام) وقتی بدان اسم، خدا را میخواندند و بدان متحقق میشدند هر معجزهای را اظهار میکردند؛ از مرده زنده کردن و شفا دادن بیماران و خرق قواعد طبیعت و همان میشد که میخواستند». [۲۱۷]
دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهموم، شعرانی، ج۱، ص۲۹۸، ابوالحسن، مؤسسه انتشارات هجرت،، زمستان ۱۳۸۱.
۱۹ - معنای تعلیم اسم اعظممعنای یاد دادن اسمی از اسما، یا چیزی از اسم اعظم بر یکی از پیامبران، یا یکی از بندگان این است که برای او راه انقطاع به سوی خداوند متعال را به واسطه این اسمش در دعا و مسئلتش بگشاید، پس اگر در اینجا اسم لفظیای بود و برای آن مفهومی باشد، این، تنها بدان منظور است که الفاظ و معانی آنها وسایل و اسباب هستند که به واسطه آنها حقایق به نوعی حفظ میشوند. بنابراین میتوان گفت الفاظ همه اسمای حسنای خداوند متعال ، به ویژه اسم اعظم در حوادث عالم وجود، مؤثرند، اما در حدّ اعداد ، و تلفظ نمودن این اسما با انقطاع تام به مسمای آنها نفس متلفظِ به آنها را برای رسیدن به خواسته خود از ناحیه فاعل تام آماده میکند. در برخی روایات آمده است که پیامبران علیهمالسلام به فرزندان و اوصیای خود، اسم اعظم را میآموختند. در روایتی، عمر بن حنظله میگوید: از امام باقر علیهالسلام خواستم اسم اعظم را به من بیاموزد. فرمود: آیا توان آن را داری؟ گفتم بلی. سپس حالتی پیش آمد که خود از خواسته خویش منصرف شدم. [۲۲۱]
رسائل توحید، ص۷۳.
روایات فراوانی نشان میدهد که در صدر اسلام، یادگیری اسم اعظم خواسته و آرزویی بزرگ بوده که برخی از همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)و برخی از اصحاب امامان علیهمالسلام تقاضای آن را داشتند. [۲۲۳]
البرهان، ج۴، ص۲۱۹.
[۲۲۴]
روحالمعانی، مج۱۵، ج۲۸، ص۹۴ـ۹۳.
۲۰ - نتیجهحاصل آن که: حقیقت دعا به اسم اعظم ، انقطاع از هر سببی غیر از خداوند، و اتصال به پروردگار است. و تعلیم اسم اعظم ، یعنی گشودن راه انقطاع به سوی خداوند. و لفظ اسم اعظم در حدّ معدّ تأثیر دارد، و در روایات به لفظ «دعا به اسم اعظم» و « تکلم به اسم اعظم » تعبیر آورده شده است. [۲۲۸]
ح۱، بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۱۷، صفار القمی، ابوجعفر محمد بن الحسن، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، قم المقدسة.
[۲۲۹]
ح۳، بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۱۹، صفار القمی، ابوجعفر محمد بن الحسن، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، قم المقدسة.
۲۱ - فهرست منابع• اسم مستأثر، محمد گیلانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،. • الاصول من الکافی، کلینی، دار الکتب الاسلامیة، تهران. • بصائر الدرجات، صفار القمی، ابوجعفر محمد بن الحسن، منشورات مکتبة آیة اللّه العظمی المرعشی النجفی، قم المقدسة. • تحریر تمهید القواعد، جوادی، عبداللّه، انتشارات الزهراء،، زمستان ۱۳۷۲. • تفسیر الصافی، فیض الکاشانی، محسن، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت لبنان. • دمع السجوم ترجمه کتاب نفس المهموم، شعرانی، ابوالحسن، مؤسسه انتشارات هجرت،، زمستان ۱۳۸۱. • شرح اسماء اللّه الحسنی، قشیری، ابوالقاسم عبد الکریم، دارالحرم للتراث، سور الازبکیة القاهرة. • گوهر مراد، فیاض لاهیجی، عبدالرزاق، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. • لوامع البیّنات فی شرح اسماء اللّه والصفات، رازی، فخر الدین، محمد بن عمر، منشورات مکتبة الکلیات الازهریة القاهرة. • مجمع البیان، طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، دار المعرفة للطباعة والنشر، ۱۴۰۸هـق. • المیزان، فی تفسیر القرآن، طباطبائی، محمدحسین، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم ایران. • هزار و یک نکته، حسن زاده، حسن، مرکز نشر فرهنگی رجاء؛ ۲۲ - پانویس
۲۳ - منبع• دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، برگرفته از مقاله «اسم اعظم»، شماره ۴۲ • دانشنامه موضوعی قرآن • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی. |